منو اون

آنقدرفاصله های میان ما زیاد است که دیدنت مانند روشن کردن کبریت درباد سخت است.

نمی توانم از عشقم برایت بگویم،این است داستان من .آوازی عاشقانه خواهم خواند

تنها برای تو گرچه هزاران فرسنگ دوری اما این احساس نیرومند است نزد من بیا

مراچشم انتظار مگذار.شبی دیگر بی تو اینجا باشم دیوانه خواهم شد

دیگری نیست هیچ کس دیگری نیست هیچ عشق دیگری نمی تواند جای تورا بگیردیابا زیبایی تو برابری کند 

همچنان خواهم خواند تا روزی که تورا با آواز عاشقانه ام افسون کنم،

این لحظه کجایی عشـــــــــــــــــق من؟

من تورا اینجا میخواهم ، قلب مرا که می تپد وبه نرمی زمرمه می کند دریاب

 تورا نزد خود می خواهم نزد من بیا

مرا چشم انتظار مگذار.......

 

+نوشته شده در پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:,ساعت9:13توسط میترا | |

امروز را به بـــــــــــاد سپردم

امشب کنارپنجره بیدار مانده ام دانم که بامداد امـــــــــــروز دیگری را با خودآورده

تامن تورو بسپارمت به بــــــــــــــــــــــــاد

+نوشته شده در سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:,ساعت10:5توسط میترا | |

امان از این بوی پائیزی وآسمان ابری،

که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر

فقط میداندکه هرچه هواسردترمیشود،دلش آغوش گرم میخواهد....

+نوشته شده در دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,ساعت9:52توسط میترا | |

 

تمام بهانه های

م برای تـــــوست تمام عاشقانه هایم را هم تقدیم تـــــــو میکنم

من با تـــــــو در عالم رویا قدم نهادم و در مرتفعترین قله ی آن قصری طلایی ساختم

ومهرو محبتـــــت را درآن هک کردم

کاش بیایی و ببینی رویایم چگونه ویران شده با نبــــــــــــودنت.....

+نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت8:4توسط میترا | |

کاش نامت باران بود ،آن وقت تمام مردم شهر برای آمدنت دعا میکردند...............

+نوشته شده در یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:,ساعت8:35توسط میترا | |

شهامت میخواهد بدون اشک خاطرات را مرور کردن

+نوشته شده در یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:,ساعت8:33توسط میترا | |

چه حرفه بی ربطیست که مرد گریه نمی کند

گاهی آنقدربغض داری که

فقط باید مردباشی تابتوانی گریه کنی

+نوشته شده در شنبه 18 آبان 1392برچسب:,ساعت9:39توسط میترا | |

خوب من،همینجادرون شعرهایم بمان

تاوسوسه ی دوستت دارمهای دروغینه آدمها مراباخودنبرد به سرزمین های دروراحساس

من اینجاهرروزباتوعاشقی میکنم بی انتها

شعرمن بهانه ایست برای ما شدن دستهایمان تاتکرار غریبانه ی جدایی را شکست دهیم.

+نوشته شده در شنبه 18 آبان 1392برچسب:,ساعت8:53توسط میترا | |

دریای خیالم بایادنگاهت موج میگیرد

نمیدانم دوبار ه باز می آیی یانه

کاش باردیگرحرم نفسهایت را احساس میکردم

کاش بار دیگر آغوش گرمت را بازووانماحساس میکرد

یگانه ترین خورشید من که روزها بر میدرخشی

کاش دوباره بیایی

+نوشته شده در پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:,ساعت9:15توسط میترا | |

دیشب باران با پنجره قرار داشت تو کجایی!به گوش هم پچ پچ میکردند،میدانم درمورد من بودبه من

میخندند.من روزهاست که کنارپنجره منتظر توام توکجایی!به این دو حسودیم میشوداینهاروزهاست که

همدیگررا میبینند وهمدیگررا در آغوش میگیرندتـــــــو کـــــــــجایی!!!!!

+نوشته شده در سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:,ساعت8:39توسط میترا | |

عاشقانه هایم برای توست وقتی هنوزم یاد آن کلبه ی روستایی هستم

که کناره پنجره اش ایستاده بودیم وسیگارمان دود میکرد

 

+نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392برچسب:,ساعت14:36توسط میترا | |

کاش زمان برمیگشت به چندسال قبل

تاشاید بودن هامون با هم دوباره تـــــــکرار میشد

+نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392برچسب:,ساعت12:0توسط میترا | |

لبخندت را مدتیست ندیده ام

برای دلم لحظه ای بی بهانه بخند

زیباییش را از همین فاصله ها می فهمم......

+نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392برچسب:,ساعت9:3توسط میترا | |