منو اون

آنقدرفاصله های میان ما زیاد است که دیدنت مانند روشن کردن کبریت درباد سخت است.

بعضی چیزها را باید بنویسم ...نه برای اینکه همه بخونن و بگن عالیه....!!!

برای اینکه خفه نشم..... همین..!!!!

+نوشته شده در شنبه 30 آذر 1392برچسب:,ساعت8:32توسط میترا | |

هرجای دنیا میخواهی باش ...

من احساســــــم را با همین دست نوشته ها به قلبـــــــــــت می رسانم....

+نوشته شده در سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:,ساعت8:40توسط میترا | |

اگر مــــــــردم

تمام اعضای بدنم را اهدا کنید

بجز قلبــــــــــــم

اورا وقتی زنده بودم بخشیدم

+نوشته شده در یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:,ساعت8:15توسط میترا | |

در این روزها به انتـــــــظار زمستان نشسته ام .....

به انتــــــظار شب یلدا .....

پائیز آمد و رفتنی شد .....

جای خالیـــــت پر رنگ تر شده است .....

و من تنــــها تر شده ام بیقرار تر شده ام .....

دست خودم نیست .....

ولی امیدوارم....

به انتــــــظار می نشینم تا روزی روزگاری .....

دوباره متولد شدن را بــــا تــــو تجربه کنم .....

راستی ....

آرام جانــــم ....زمستان نزدیک است....

وهوا سرد....

لباس گرم بپوش....

و شال گردنت را محکم تر ببند....

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت9:4توسط میترا | |

فاصله زیاد نمی شود

تو اگر آنجا من اینجا

تپش های قلبت شیشه را آرام نمی گذارد

که اشک هایت را من گریه میکنم

و احساس دستهایت سرم را نوازش می دهد

که رویاهایت را هم من در سر می پرورانم

فاصله از درکهایمان است نه از کوچه و جاده ها

تمام تصور توراهرشب در آغوش میکشد دستهایم

رویای من

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت8:20توسط میترا | |

آدمــــها لالت میکنند بعد میپرسند چرا حــــرف نمیزنی!!

در این دنیا اگر ساکــــــت بمانیم می گویند جوابی ندارد می گذارند پای جـــــــواب نداشتنت

هرگز نخواهند فهمید که سکـــــــــوت میکنی تا حرمتــــــها را نگه داری....

+نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392برچسب:,ساعت8:42توسط میترا | |

گاهی دلم میخواهد همه بغض هایم را از نگاهم بخوانند میدانم که جسارت گفتن کلمات و دردهایم را ندارم اما جمله ای میشنوم که میگوید:چیزی شده؟؟

آنجاست که بغضــــــــــــم را یا یک لیوان سکوت سر میکشم و با یک لبخندســــــــرد میگویم:

نـــــــــــــه هیچی..........

+نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392برچسب:,ساعت8:25توسط میترا | |

تمام خوبیه حـــــــس مالکیت اینه که از کسی که دوسش داری بپرسی:تومال کی هستی؟؟؟؟

و اونم بدون معطلی بگه فقط مـــــــــــــــــــــــال تــــــــــــــــــــــــــــــــــــو...

+نوشته شده در پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:,ساعت12:0توسط میترا | |

تـــــــــو یـــــــادگــــار روزهایی هستی که نه فراموش میشوند

و نه تـــــــکرار....

+نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت9:16توسط میترا | |

تو هیچگاه نخواهی فهمید

که من بایاد همان دقـــــــایقی که کنارهم بودیم ، ماه ها را که بی تو گذشت زنده مانده ام.....

+نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت8:55توسط میترا | |

غصه نخور کنار آمدم با نبودنت ..............

دلم که خیلی بگیرد گریه میکنم.........

 

+نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت8:19توسط میترا | |