بعضی چیزها را باید بنویسم ...نه برای اینکه همه بخونن و بگن عالیه....!!! برای اینکه خفه نشم..... همین..!!!!
هرجای دنیا میخواهی باش ... من احساســــــم را با همین دست نوشته ها به قلبـــــــــــت می رسانم....
اگر مــــــــردم تمام اعضای بدنم را اهدا کنید بجز قلبــــــــــــم اورا وقتی زنده بودم بخشیدم
در این روزها به انتـــــــظار زمستان نشسته ام ..... به انتــــــظار شب یلدا ..... پائیز آمد و رفتنی شد ..... جای خالیـــــت پر رنگ تر شده است ..... و من تنــــها تر شده ام بیقرار تر شده ام ..... دست خودم نیست ..... ولی امیدوارم.... به انتــــــظار می نشینم تا روزی روزگاری ..... دوباره متولد شدن را بــــا تــــو تجربه کنم ..... راستی .... آرام جانــــم ....زمستان نزدیک است.... وهوا سرد.... لباس گرم بپوش.... و شال گردنت را محکم تر ببند....
فاصله زیاد نمی شود تو اگر آنجا من اینجا تپش های قلبت شیشه را آرام نمی گذارد که اشک هایت را من گریه میکنم و احساس دستهایت سرم را نوازش می دهد که رویاهایت را هم من در سر می پرورانم فاصله از درکهایمان است نه از کوچه و جاده ها تمام تصور توراهرشب در آغوش میکشد دستهایم رویای من
آدمــــها لالت میکنند بعد میپرسند چرا حــــرف نمیزنی!! در این دنیا اگر ساکــــــت بمانیم می گویند جوابی ندارد می گذارند پای جـــــــواب نداشتنت هرگز نخواهند فهمید که سکـــــــــوت میکنی تا حرمتــــــها را نگه داری....
گاهی دلم میخواهد همه بغض هایم را از نگاهم بخوانند میدانم که جسارت گفتن کلمات و دردهایم را ندارم اما جمله ای میشنوم که میگوید:چیزی شده؟؟ آنجاست که بغضــــــــــــم را یا یک لیوان سکوت سر میکشم و با یک لبخندســــــــرد میگویم: نـــــــــــــه هیچی..........
تمام خوبیه حـــــــس مالکیت اینه که از کسی که دوسش داری بپرسی:تومال کی هستی؟؟؟؟ و اونم بدون معطلی بگه فقط مـــــــــــــــــــــــال تــــــــــــــــــــــــــــــــــــو... |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید لطفا برام نظر هم بزاریدممنون
Home
|